شنبه ۲۳ مهر
۱-باید رفت...
ماندن جایز نیست...
دراین نا کجا آباد که ماهی بر آب دریا تف میکند...
چه درخواست بیهوده ایست به اندازه کف دستی دوستی....
۲-تمام دنیا را در پی نگاهت گشتم...
اما تنها چیزی که دیدم...
چشمهایی بود که کسی در پی نگاهشان نبود...
۳-اگر گفتم زیبایی...
منظورم این نبود که تو زیبایی...
چشمان قشنگ من تورا زیبا میبینند دیو صفت....
۴-من فرشته بودم...
بد کردم...
بالهایم سوخت...
زمینی شدم...
حالا بدون ترس از سوخته شدن بالهایم...بد میکنم...
دیگر بالی برای سوختن نمانده...
--------------------------------
پیوست :
یک عدد ماشین زمان با هر قیمتی مورد نیاز میباشد....
من باید به زمان حال برگردم...
در زمان متوقف شده ام...
سلام. خیلی خوشحالم که باهات اشنا میشم.و ممنونم از کامنت زیبات. لحظات قشنگی داشته باشی.
من یه دونه دارم
1 و دو سه و چهار که هیچ !
پیوست در زمان نه خیر ...زمان در ماها مونده
سلام...............۴ مورد جالبی بود...مخصوصاْ شماره ۳....... موفق باشی دوست خوبم
چقدر شعرات قشنگ بود .
اگه این ماشین زمان برای کار کردن زمان مبدا ر و نمی خواد منم یکی میخوام .
اگه یه کاغذ قبل از اینکه روش نقشه بکشن بشکنه معمولا چرک نویس می شه هیچ چون دقتش خیلی میاد پائین .
لیمو جون نه تو حال خبریه نه آینده! هرجا که عشقته سیر کن!!!
اپ کن دیگه! حوصلم سرید!
سلام
من چند وقت پیش به وبلاگت سر زدم و خیلی ازش خوشم اومد ولی مشکلاتی پیش اومد و دیگه نتونستم وبلاگت رو پیدا کنم چون جایی ذخیره نکرده بودم
ولی امروز لینکت رو از وبلاگ یاس سفید دیدم
با تبادل لینک موافقی لیمویی جان؟
توی وبلاگمون برام نظرت رو بنویس تا تبادل لینک کنیم
موفق باشی
سلام دوست عزیز
منو از تصمیمت در مورد لینک دادن با خبر کن .
ممنونم
موفق باشی
مسعود از وب لاگ جادوهای ویندوز
من مدت زیادی که بهت لینک دادم .