… LeT !t BuRn

 

دست نوازشی نیست...

مگر..

دست خورشید..

که بی رحمانه..

می سوزاند..

تنم..

و دلم را....

من چه بی صدا..

آب می شوم..

…St@rT mE oVeR

 

پیله دورم را که باز کردم..

روحم پر کشید..

تو بیا..

و روح سرگردانم را پیدا کن..

قبل از آنکه..

به آسمان برود..

 

…I’Ll FlY $o F@r @w@Y

 

من...

Starbucks...

Hot chocolate...

Jane Austen’s Pride and prejudice...

و دانه های بارانی که به پنجره نمیخورند..

وابرهایی که نمی بارند..

و آسمانی که ابری نیست...

...

من یک شب..

از بلندترین درخت کوچه بالا خواهم رفت...

سیزدهمین ستاره بزرگ آسمان را خواهم چید..

و آن را به موهای بلندم سنجاق خواهم کرد....

من یک شب..

از آن بالا..

برای همه عروسک های دنیا..

دست تکان خواهم داد...

من یک شب..

خواهم پرید...