درو آروم باز میکنم و میرم تو.....پاورچین میرم طرف اتاقم.....میدونم این موقع ظهر همشون دارن خواب هفت پادشاه و میبینن و اینم میدونم که اگه برادرم و بیدار کنم نتیجش کمتر از یه سیلی نیست.......
همینطور که سعی میکنم سر و صدا نکنم یه سایه سیاه و میبینم که جلوم وایساده....این دیگه اینجا چی میخواد؟....مگه نباید الان خواب باشه....وای الان همه چی خراب میشه......
ـــ س...سلام داداش..... ـــ سلام و زهرمار دختره ولگرد.....کدوم گوری بودی این وقت ظهر... ـــ داداش به خدا.... ـــ خفه شو.....
*دیگه به این سیلی های بی بهونه عادت کردم.....*
ـــ فکر کردی من کورم....ندیدم چه جوری بزک دوزک کردی دوره افتادی تو خیابون...؟ ـــ داداش به ارواح خاک آقا جون من........
*این یکی باعث میشه خون مثه فواره از بینیم بزنه بیرون....*
اصن نمیفهمم چرا انقدر عصبیه..مگه من چی کار کردم....
ــ داداش به قرآن من جایی نبودم...فقط رفته بودم یه کم خرید کنم.... ــ ارواح عمت...رفته بودی خرید یا قرطی بازی دختره.....؟
اما فرصت جواب دادن نمیده.....تنها کاری که میتونم بکنم اینه که با دستام صورتمو بپوشونم....با هر ضربه کمربندش درد و نه تو جسمم...که تو روحم حس میکنم....
.............................
حالا دیگه خودش خسته شد....دیگه نا نداره منو بزنه.....کمربندشو پرت میکنه طرفم و تکیشو میده به دیوار.... ــ لا اله الاالله....ببین دختره گیس بریده ما رو به چه کارا وادار میکنه....
قدرت جواب دادن ندارم...همه بدنم خونیه...داغونم.... با هزار زحمت دست میکنم تو کیفم.....و درش میارم....
ــ رفته بودم اینو بخرم.....داداش تولدت مبارک.....
نازنین
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1384 ساعت 02:16 ب.ظ
salam ye chizi begam az tahe delam inke kheili neveshtehat khoondan dare kheili ziba minevisi kheiliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii man be har kasi ino nemigama movafagh bahsi rasty ba ejaze ma linketo gozashtim ba esme limuii? ya hagh
salam
ye chizi begam az tahe delam inke kheili neveshtehat khoondan dare kheili ziba minevisi kheiliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii
man be har kasi ino nemigama
movafagh bahsi
rasty ba ejaze ma linketo gozashtim ba esme limuii?
ya hagh
لیمویی جونمممممممم. کجایی؟؟؟؟؟؟؟ اصلا نیستیا. کجایی؟ من دلم تنگ شده.
خیلی با مرامی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
لیمویی؟؟!؟!؟!؟!!!!
خیلی خیلی ....!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دلم یه قصه می خواد ... می گی واسم ؟؟؟
چه بی رحمانه... چه دل خراش..
نوشته هات مثل همیشه عــــــــــــــــــــــــــــالی بود