آمدی اما چه دیر.......
کاخ رویای مرا آن باد برد.....
خنده هایم در طنین یک صدا آرام مرد.....
گرچه پنداری هنوزم زنده ام......
نام دیگر آمد و نام مرا از یاد برد......

-----------------------------------------------------

۱- دلم واسه
نیلو...پسر شب...جودی.....و همه عزیزام خیلی تنگ شده.....به خدا من بی معرفت نیستم....
۲- این طوری نگام نکن....میدونم چی میخوای بگی....می خوای بگی خب دختره گوسفند دلت براشون تنگ شده یه خورده به خودت زحمت بده....دست مبارکتو تکون بده...برو یه سر به وبلاگاشون بزن....
ولی به خدا وقت ندارم....من موندم و یه عالمه درس که مثه یه زلزله ۸ ریشتری رو سرم خراب شده و یک هفته وقت و ۱۴ تا امتحان که اگه همه رو پاس کنم خیر سرم تازه مدرک  o level امو میگیرم و با یه عالمه مهمون که درست موقع امتحانا از ایران پا شدن اومدن و............بازم میخوای برات بگم؟! تازه همین الانم کلی با وجدانم (!) (چه کلمه نا آشنایی!) درگیرم که به جای اینکه نشسته باشم در حال خوندن این باشم که کدوم آنزیم مرده شور برده ای تو کدوم قبرستون چه کوفتی رو هضم میکنه....نشستم اراجیف می بافم.....

                        
واااااااااااااای توروخدا برام دعا کن.....من باید شاخ این امتحانا رو بشکونم......