انار را فقط شبانه عشق است...!

 

 من فهمیدم تاکسی های سبز تهران مسافر سوار نمیکنند وقتی ترافیک باشد!

این را من با یک عدد آب نبات چوبی ترش در دهان و نگار در بغل دستم تجربه کردم.

من فهمیدم وقتی نگارحوصله ات را ندارد پیغام های تورا هیچ جوابی نیست!

من فهمیدم تهران شهر خوبیست... دوست داشتنش را خیلی پیش تر آموخته بودم..

من فهمیدم آقای همسایه مرد مهربا نیست.. او از خواب بعد از ظهر بیدار می شود و چمدان های من را 3 طبقه پایین می آورد...

من فهمیدم دلتنگی ترش است ... از آن ترش هایی که اشکت را در می آورد..

من فهمیدم در قطار اهواز- تهران میشود دوست های خوبی پیدا کرد...

من فهمیدم دور از پدر مادر که باشی همه به تو زور می گو یند.. . پشت نداری.. پناه نداری... آن وقت ترشی دلت بیشتر می شود... 

من فهمیدم خاله مهربان است ... اما بعضی ها اذیتش می کنند.. بس که مهربان است هیچ نمی گوید 

من فهمیدم دلم خیلی خیلی می تواند تنگِ آنها شود که تنهایشان گذاشتم... تاکید می کنم ...خیلی تنگ...

من فهمیدم پارک پرواز وقتی هوا سرد باشد جای خوبی برای زل زدن به روشنی های شهر است... حتی اگر باد بوی سیگار بیاورد..

من فهمیدم عشق را می شود بازی داد ... حتی میشود بازی کرد... بوی عطر احتیاج است و چند خاطره...

من فهمیدم کسی که باید حرف های من را بفهمد نمی فهمد! او با اینکه شب ها انار می خورد و کتاب می خواند.. ولی باز هم حرف های من را نمی فهمد...

من فهمیدم اگر فهمیده نشوم عصبانی میشوم.. و هیچ کس نخواهد فهمید این را... هیچ کس به خود نخواهد گرفت عصبانیت من  را..

من فهمیدم کار ِ خیر که میکنم دلم خوشحال میشود... خنده اش می گیرد..

من فهمیدم پارکی را که تاب نداشته باشد دوست ندارم...

من فهمیدم کتاب خانه های تهران برای عضویت مدرک لیسانس می خواهند!!

من فهمیدم درس خواندن خوب است.. دوستش دارم.. می خوانمش...

من فهمیدم کنکور قبول خواهم شد!

من فهمیدم زرافه 80 سانتی بادی ام را می توانم به پارک ببرم.. هوا بخورم و هیچ نترسم از خنده پسرهای همسایه...

من فهمیدم دوست دارم دیوانه باشم اما نمی گذارندم.. دوست دارم کودکی کنم.. نمی گذارندم...  دوست دارم خود ِ خودم باشم... باز هم نمی گذارندم...

من فهمیدم هوای ابری و باران را خیلی بیشتر از اینها دیوانه ام...

من فهمیدم برای خورد شدن اعصابم یک پشه ریزِ 5 میلی متری کافیست...

من فهمیدم همچنان عاشق نرگسم... همچنان مست می شوم از بویش...

من فهمیدم می توانم بی ربط ترین پست دنیا را از فهمیده های پراکنده ام بنویسم...!

من فهمیدم به فاصله  2 خط یک پشه ریز ِ 5 میلی متری ِ اعصاب خورد کن می تواند جان ببازد...

من فهمیدم... خیلی چیزها را... خیلی چیزهای دیگر را... شاید بگویمشان روزی...

نظرات 10 + ارسال نظر
سمیرا جوووووووووون یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ب.ظ http://baaghali.blogsky.com

سلام عزیزم
فعلا اومدم بگم اول
برم بخونم بیام نظرمو میگم
فعلاْ

چشم تو چشم جمعه 10 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:36 ق.ظ

اصلا فکر نمی کردم یه بچه ۹ ساله بتونه انقدر چیز میز فهمه ها !!‌d:

میگم قبلا سراغی می گرفتی !

.... یکشنبه 12 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:18 ب.ظ

کجایی تو ..
توی هفته شاید چهار ؛ پنج بار می اومدم اینجا تا ببینم چیزی نوشتی یا نه ..

از این که خوشی خوشحالم
اما چه تنهام
تا بودی قدرت رو می دونستم
اما حالا که نیستی ، حسرت بودنت رو می خورم

یه چیزی بگم
قول بده به جون کلاغ و قلم ام بهم نمی خندی ؟
من دیگه شبها رو دوست ندارم
من می ترسم
من تنهام
خدا هست
اما خدا برای من زیاده
من یه آدم می خوام
یکی مثل تو

یکی مثل تو
من دوست دارم بخوابم
بخوابم و وقتی از خواب بیدار می شم
هفت ساله باشم ...

رز آبی پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 10:03 ب.ظ http://roze-abi.persianblog.ir/

دلم برات تنگ شده بود ...

همه اش همین ...

*-:

همه اش همین ...

نیلوش جمعه 17 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:44 ق.ظ http://nillnevesht.blogfa.com/

وما گاهی می فهمیم .. و گاهی از یاد می بریم چیزهایی که فهمیده ایم ...و خلاصه هی می فهمیم و می فهمیم ..تا زنده ایم ..
پ.ن: برگشتم ..اومدم .. زنده شدم
یا یک همچین چیزی ..!

قطب نما شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 02:06 ق.ظ

سلام

این پست را که خواندیم ، یک حالی شدیم. از بس که علاقه مندیم به کسانی که _ اقلا _ در محیط مجازی حرف های خودشان را می زنند نه افاضات نه چندان بزرگ بزرگان را .

در اثر همین حال ، ما را میلی دست داد که نتیجه اش در پایین می اید . داغ داغ است . تازه از تنور در آمده است و شما اولین نفری...

بگذار بداننــــــــــــــــــد ، خوشم می آید
از بوسه و لبخنـــــــــــد ، خوشم می آید

تصمیـــــــــم گرفته ام لبـــــــت را بمکم
من بچه ام ! از قنـــــــــد خوشم می آید

خدا حافظ

محدثه جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 08:06 ب.ظ http://mobil4persian.mihanblog.com

سلام.
وبلاگ خوبی داری.
لطفاً آدرس وبلاگ منو هم با عنوان *** ترفند *** آموزش *** توی لینکدونی ات بذار.
خوشحال میشم تبادل لینک کنیم http://mobil4persian.mihanblog.com

سلام دوشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ق.ظ

از متنت لذت بردم!!!
واقعا دارم می گم!!! خسته شدم بس که حرف عای قلنبه شنیدم!!!
ومن فهمیدم گاه فهمیده های دیگران مرا دور می کند!
شاد باشی

[ بدون نام ] یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ق.ظ

nazanin jan vaghean neveshtehato doos daram
ghadima hamishe sar mizadam
alana ham har zaman on bashamo bikar emkan nadare sar nazanm

ما چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:35 ب.ظ http://bahare-iran-ma.blogsky.com

سلام
زیبا مینویسید
سالهای پیش به وبلاگ من سر زدید
دوست دارم دوست شوم با اسن ذهن زیبا
اگر تو این زمونه هنوز میتونید اعتماد کنید
امید وارم دوست شویم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد