با یه بغض وحشتناک تو گلوم وارد میشم....همه جا برام غریبه...تاحالا پامو این جور جاها نذاشتم....در و دیوار پاسگاه انگار میخوام منو تو خودشون له کنن.... با یه ذره پرس و جو اتاق افسر نگهبان و پیدا میکنم... همین که پامو میذارم تو بغضم میترکه....
ــ خانوم لطفا خودتونو کنترل کنین و بگین چی شده.... ــ نمی تونم...نمی تونم......... ــ آخه این طوری که نمیشه..ما باید بفهمیم مشکل شما چیه....
یه لیوان آب میده دستم...حالم بهتر شده... با بغض جریان و براش تعریف میکنم...
ــ اون رفته...گم شده....اصن شاید دزدیدنش....نمیدونم..... ــ کی؟! کی رفته؟! ــکوچولوی من....عزیزم...همه زندگیم.... ــ پس گمشده دارین....خیلی خب اسمش چیه؟ ــ تانیا.... ــ چند سالشه؟! ــ اون کوچولو هنوز ۶ ماهشم نشده..... و دوباره میزنم زیر گریه....
افسره که معلومه کلافه شده خیلی داره سعی میکنه خودشو کنترل کنه...
ــ هیچ نشونه خاصی نداره...؟ ــ نه...فقط یه زنجیر طلا گردنشه... ــ نشونه ظاهری چی؟! ــ نه...نه...چن بار میپرسین...؟ ــ رنگ چشم؟ ــ مشکی.... ــ رنگ مو... ــ قهوه ای روشن.... ــ بیماری خاصی نداره....؟ ــنه اما.... ــ اما چی؟! ــ غریبه ها رو چنگ میندازه.... ــچنگ میندازه؟! ــ آره...اگرم اذیتش کنن...گاز میگیره... ــ ببخشید خانوم...مگه این بچه تو طویله بزرگ شده که گاز میگیره و چنگ میندازه؟!
دیگه خونم به جوش اومده...چه طور به خودش اجازه میده درباره تانیا کوچولوی من این طوری حرف بزنه؟!!
ــ آقای نسبتا محترم....اگه از یه بچه ۲ ساله هم بپرسین میدونه که چنگ انداختن و گاز گرفتن طبیعی ترین کاریه که یه سگ میتونه انجام بده......!!!!!
سلام بازم اول نشدم... اکه هی ... من می خوام مثه قبلا نا نفره پنجم گوشه پنجره ات باشم ( با ستاره ) * سمیرا جووووووووون * ( گریه ) ************ دفه دیگه اومدم خودمو نفر پنجم ببینما ( لووووس بازی ) ************ modati dar safaram baraye tajdide ghova va rohie va kasbe aramesh/ safar az khod be bikhod / safar az man be digaran /safar az hojoom be sokon... be yadat hastam dar tooooooooooole safar ... hamishe mosafer ************ این جک هه رو برات داده بودم؟؟؟؟ Pesarha baraye residan be 1 arezoo be donbale hezaran dokhtar hastand va dokhtarha baraye residan be hezaran arezoo be donbale 1 pesar ************ ترانه خونه عشقمو--عاشقه عاشق شدنم... تنهایی دنیای منه --عاشقه تنهاییم...من .... من همیشه عاشقم... عاشق بودم... عاشق هستم.... عاشق می مونم... عاشق خواهم بود.... .... من می خونم برای اونایی که هنوز سو سویه عشق ذره ای از قلبشونو نور میده.. برای همه اونایی که هنوز... هنوز .. هنوز... روی کتیبه قلبشون نوشته ....نوشته عاشقم..! ************* دوست دارم آی دی تو دادم به مهدی.. می لینکمت ( اگه یاد بگیرم ) ************* هنوز تو کفه اسمه سفینه ام ( پست قبلیت) به امیده دیدار.......
سلام عزیییییییییییییییییییییززززززززززززززم میبینم که لینک جا به جا کردی و صدا سمیرا جووووووون در اومده....D: خیلی کارت شیکه سلیقه ی زیادی به خرج دادی . البته ناگفته نمونه نازی تو بلاگ من نفر دومه گفته باششششششمممممم ممنون خوش سلیقه جونم قربونت
خوشگل کردی... ببینم شیطون خانوم این داستان دیگه برای کی بود.. بیچاره... من که اصلا درکش نمی کنم.. ببینم اینا چرا سر این کامنت گذاری اینقدر دعوا دارند خب... شیطونه می گه نفر اول خودم باشم..
سلام ... خوبی ممنونم از لطف شما ... داستان این پست بد نبود ... راستش سوژه اون تکراری بود ... ولی پست قبلیه خیلی باحال بود ... کلی خندیدم بخصوص نسبت فامیلیه پدر و مادرت هه هه هه ههههههههههه خیلی جالب بود . شاد باشی .
روزنه امید
شنبه 8 مردادماه سال 1384 ساعت 06:36 ب.ظ
بامزه بود. آخه نه در مورد سگ ولی سر یه جریانی برای خاله من پیش اومد. می گم لیمویی جونم به منم سر بزن خوشحال می شم. موفق باشی
اتفاقاَ منم شک کرده بودم! برا همینم رفتم به سایت سریال: http://tv5.irib.ir/other_sites/101rah/pages/7.htm و دیدیم که اونجا از اسم پویا استفاده شده و نه پارسا!! البته بگم آ احتمالاَ بی حکمت نبوده! آخه اسم رئیس خونه ما هم پویا است!! راستی با عرض معذرت! می شه اینقدر تند تند دکوراسیون عوض نکنی؟! مگه قالب قبلی چه اشکالی داشت؟
نازنین..........بادرودفراوان................................. وقتی در یک محدوده ....همیشه ممنوع!!!!!!!!!!!!!!!!! حرمت انسانی زیر خروارها سئوال بی پاسخ دفن شود! یک سگ کدامین مکان را می تواند داشته باشد؟؟؟؟ ............................................................ نندرست و شادکام باشی نازنین
سلام خوب هستین چرا سوتین نبستین (امان از دست زبان سمیرا) چرا آفتابه کندس چرا گوشتکوب قلومبس ممنون که به من سر زدی وبرام کامنت گذاشتی ضمنا از اینکه وبلاگم را انداختی تو وبلاگت ممنونم وبت قشنگه بهت تبریک میگم دوست دارم هر وقت که آپ میکنی خبرم کنی متشکرم ارادتمند:مهدی
چرا آپ کردی خبر نکردی؟! (حالا من بلاگرولینگم خبر م میکنه ولی...!) ببینم! اینجا آلبوم قالبه؟! ((: رفتم تو چند تا وبلاگ کامنت بذارم دیدم یکی قبل ترش با اسم لیموی صورتی اومده کامنت گذاشته گفتم اینم داره از لیمویی تقلید میکنه! (حالا دیگه همه لیمو شدن!) بعد دیدم ااا...! تو وب خودمم اومده نگو خود لیموییه! پیوست: دفعه ی پیش که اومدم یکی از نوشته های قبلیتو بخونم دیدم زیر ۱۸ سال ممنوعه! آخه من هنوز بچه م...چشم و گوشم وا نشده هنوز!(وا...۲۰ سالته!خجالت بکش.......!!!)
من قبول ندارم...من اول بودم.. چرا احسان زودتر فرستاد هااان؟؟؟ چراا؟؟ نازناز جونم یه خورده سرم شلوغه.. ولی بهت سر می زنم همیشه.. الا قربون نازی صورتیم برم من...
اوا اره!خاک به سرم!یه بار رفته بودم خرید!ْدسته یه دختره یه سگ دیدم!خیللی ناز بود...نازش کردم گفتم اخی!خانوم سگتون عینه بچه خوابیده!یهو عصبانی شد و توپید به من و گفت: وای خانوم!این چه حرفیه!سگ منو با بچه مقایسه می کنید!واقعا که!سگ عزیز من از ۱۰۰ تا بچه با ارزش تره! کففف کردم به جان خودم! پناه بر خدا!
نیلوفر
دوشنبه 10 مردادماه سال 1384 ساعت 03:02 ق.ظ
اوا راستی چند تا چیز یادم رفت بگم....اولا که اوه!یوهو! اسم من اوله اول همه است تازشم ستاره هم داره و دل همه از جمله سمیرا خانوم بسوزه(شوخی!)...دوما کلی با این اسم نیلوفرنگی که روم گذاشتی کش اومدم و کیفیدم! سوما هم این که قالب اخریه عالی بود...چرا عوض کردی!؟
کاش مام از این سگا داشتیم که دلمون براش می سوخت ... وای می دونی من از چه سگی خوشم میاد ؟ از اینا که کوچولو هستن بعد لک های گرد سیاه روی ژوستشون داره .. ژشمالو هم نــیستن ...
یک مشت آدم سفیه و نادون وبلاگ من رو در حالی که یکی از سالمترین وبلاگای بلاگفا بود، فیلتر کردند ... والا خیلی اعصابم خورده ... شما میگید من چیکار کنم؟ فعلا یه وبلاگ جدید ساختم ، تا ببینم چی پیش میاد . http://spot.blogfa.com اگه زحمتی نیست، اون لینکی هم که به ما دادی رو به این آدرس تغییر بده.... ممکنه نفر بعدی تو باشی ... باید هر جور شده جلوی این کارا رو گرفت.
می بینم که ه ه ه... لینک منم ستاره دار شد... ای ول... خودشم دو ستاره... ایشالله بره به سمت پنج ستاره شدن... خوبی ناناز؟؟ یه خبر ازم بیگیر.. جای دوری نمی ره
سلام نازنینم منم یه گربه داشتم که از بچگی خودم بزرگش کرده بودم یه روز جمعه وقتی خواب بودم اومد هی سراغم که باهاش بازی کنم ولی من خیلی خوابم می یومد سرش داد زدم اون ناراحت شد و رفت همیشه در بالکنو قفل می کردم آخه بلد بود خودش در اونجا رو باز کنه پدرم اول صبحی بازش کرده بود و کوچولوی من رفته بود اونجا و نشسته بود لب بالکن و بچه های همسایه بادکنک هوا کرده بودن و کوچولوی شیطون من برای گرفتن اونها آخرین پرش خودشو انجام داد ولی تنها چیزی که نصیبش شد سقوط از طبقه ۸ آپارتمان بود در خونرو زدن مامانم با وحشت گفت ستاره میو میو مرده من که باورم نشده بود از خواب پریدم و گفتم خیله خوب بابا نخواستم بخوابم بیدار شدم بی خیال شید مامان گفت ستاره به جونه خودت راست می گم من دویدم طرف بالکن و اونجا نبود صدای بچه ها رو شنیدم با ترس از بالکن خم شدم و کوچولومو غرق در خون با یه بادکنک بغلش اون پایین دیدم چشمام مثله کارتونها رفت و برگشت دیگه حالیم نبود چی کار میکنم همونطوری دویدم پایین و رفتم بغلش کردم و فقط تنها چیزی که یادم می یاد این بود اگه براش اتفاقی بیفته می کشمتون اومدم بابا ماشین و روشن کرده بود و سریع لباش تنم کردم مامان آورده بود پایین تو راه یه لحظه دیدم میو جونم سرشو چرخوند و مثله اینکه می خواد برا آخرین بار هممون رو ببینه نگاهی کرد و بعد دیدم که یه چیزی مثله بخار از بینیش اومد بیرون اونموقع نفهمیدم مرده فقط حس کردم بی حرکت شد رسیدیم درمانگاه نمی دونید چه گریه ای می کردم به پاهای دکتر افتاده بودم تو رو خدا من بدونه میو می میرم و نذار بمیره دکتر سریع معاینش کرد و با کمی مکث گفت خانم ۱۰ دقیقه ای می شه که مرده من اینو که شنیدم دیگه یادم نیست چی شد فقط وقتی چشمامو باز کردم تو اورژانس زیزه سرم بودم و کوچولوی من خیلی وقت بود که مرده بود تا یک هفته نه می تونستم غذا بخورم و نه کاری بکنم فقط گریه می کردم تا اینکه مامانی تصمیم گرفت منو بفرسته مسافرت تا کمتر جایه خالیشو تو خونه ببینم ولی با اینکه ۶ سال از این موضوع گذشته هنوز نمی تونم خاطره تلخه اونروز رو فراموش کنم . تو و نیلوفر امروز منو به تلخ ترین قسمتهای زندگیم کشوندید آپم بهم سر بزن
سلام
فعلا من اول تا برم بخونم بیام نظر بدم
من کسایی رو می شناسم که واقعا اینطورین و سگا و گربه ها و جک و جونورای دیگه رو مثل بچه هاشون می دونن...
ااااااااا این نامردیه... اول من اومدم ... کسی نبود... تا بنویسم نظرمو احسان زودتر سند کرد...... قبول نیییییییست... من اولم...
عقده ای میشماااااااااا
باحال بود...
سلام خیلی خوشحالم از آشناییتون!ولی اصلا نمی تونم کامنت بگذارم!والان هم کپی پیست کردم
در ضمن منم کالا معتقدم که دخترا موش نیستن
سلام
بازم اول نشدم... اکه هی ...
من می خوام مثه قبلا نا نفره پنجم گوشه پنجره ات باشم ( با ستاره ) * سمیرا جووووووووون * ( گریه )
************
دفه دیگه اومدم خودمو نفر پنجم ببینما ( لووووس بازی )
************
modati dar safaram baraye tajdide ghova va rohie va kasbe aramesh/ safar az khod be bikhod / safar az man be digaran /safar az hojoom be sokon... be yadat hastam dar tooooooooooole safar ... hamishe mosafer
************
این جک هه رو برات داده بودم؟؟؟؟
Pesarha baraye residan be 1 arezoo be donbale hezaran dokhtar hastand va dokhtarha baraye residan be hezaran arezoo be donbale 1 pesar
************
ترانه خونه عشقمو--عاشقه عاشق شدنم... تنهایی دنیای منه --عاشقه تنهاییم...من .... من همیشه عاشقم... عاشق بودم... عاشق هستم.... عاشق می مونم... عاشق خواهم بود.... .... من می خونم برای اونایی که هنوز سو سویه عشق ذره ای از قلبشونو نور میده.. برای همه اونایی که هنوز... هنوز .. هنوز... روی کتیبه قلبشون نوشته ....نوشته عاشقم..!
*************
دوست دارم آی دی تو دادم به مهدی..
می لینکمت ( اگه یاد بگیرم )
*************
هنوز تو کفه اسمه سفینه ام ( پست قبلیت)
به امیده دیدار.......
kheili bahaaaaaaaaaaaaaaal bood koli khandidam ei val be valet
بابا کسی نمی دونه انبر قفلی خونه ما کجا یه دفعه غیبش زده؟!
سلام عزیییییییییییییییییییییززززززززززززززم
میبینم که لینک جا به جا کردی و صدا سمیرا جووووووون در اومده....D:
خیلی کارت شیکه سلیقه ی زیادی به خرج دادی . البته ناگفته نمونه نازی تو بلاگ من نفر دومه
گفته باششششششمممممم
ممنون خوش سلیقه جونم
قربونت
خوشگل کردی...
ببینم شیطون خانوم این داستان دیگه برای کی بود..
بیچاره... من که اصلا درکش نمی کنم..
ببینم اینا چرا سر این کامنت گذاری اینقدر دعوا دارند خب...
شیطونه می گه نفر اول خودم باشم..
***************چشمان محزون*****************
سلام ... خوبی ممنونم از لطف شما ... داستان این پست بد نبود ... راستش سوژه اون تکراری بود ... ولی پست قبلیه خیلی باحال بود ... کلی خندیدم بخصوص نسبت فامیلیه پدر و مادرت هه هه هه ههههههههههه خیلی جالب بود . شاد باشی .
بامزه بود. آخه نه در مورد سگ ولی سر یه جریانی برای خاله من پیش اومد.
می گم لیمویی جونم به منم سر بزن خوشحال می شم.
موفق باشی
اتفاقاَ منم شک کرده بودم! برا همینم رفتم به سایت سریال:
http://tv5.irib.ir/other_sites/101rah/pages/7.htm
و دیدیم که اونجا از اسم پویا استفاده شده و نه پارسا!!
البته بگم آ احتمالاَ بی حکمت نبوده! آخه اسم رئیس خونه ما هم پویا است!!
راستی با عرض معذرت! می شه اینقدر تند تند دکوراسیون عوض نکنی؟!
مگه قالب قبلی چه اشکالی داشت؟
این دفعه من از اخر خوندم اومدم بالا
این عکس رو باید با صداش میذاشتی
حالا چرا اسمش تانیا بود؟
سلاممممممممممممممممممم شونزدهمممممممممممم هوریااااااااااااااااااا / هه هه هه هه هه هه / منم لوس بازی / خوبی نازنین نازنینم ؟ / زدی تو متنای بامرزه ها / دستت درد نکنه
شبنم
برکه
نازنین..........بادرودفراوان.................................
وقتی در یک محدوده ....همیشه ممنوع!!!!!!!!!!!!!!!!!
حرمت انسانی زیر خروارها سئوال بی پاسخ دفن شود!
یک سگ کدامین مکان را می تواند داشته باشد؟؟؟؟
............................................................
نندرست و شادکام باشی نازنین
این روزا خیلی سرکار میذاریاااااا !!!!!!!!!!!!!!۱
یه سگ ۶ ماهه باید بزرگتر و مودب تر از این حرفا باشه!
نازی جونم؟!!!!چی؟؟؟عباسی؟!!!!منتظورت چی بوده گلم؟
سلام
اول به سوسمار نارنجی بگم که
من اولم جرزنی نکن
راستی لیموی
۱ سر به وب لاگم بزن
مطلب آخرم رو سند کردم
نظر بده برام
ممنون
سلام
خوب هستین چرا سوتین نبستین (امان از دست زبان سمیرا)
چرا آفتابه کندس
چرا گوشتکوب قلومبس
ممنون که به من سر زدی وبرام کامنت گذاشتی
ضمنا از اینکه وبلاگم را انداختی تو وبلاگت ممنونم
وبت قشنگه بهت تبریک میگم
دوست دارم هر وقت که آپ میکنی خبرم کنی
متشکرم
ارادتمند:مهدی
چرا آپ کردی خبر نکردی؟! (حالا من بلاگرولینگم خبر م میکنه ولی...!)
ببینم! اینجا آلبوم قالبه؟! ((:
رفتم تو چند تا وبلاگ کامنت بذارم دیدم یکی قبل ترش با اسم لیموی صورتی اومده کامنت گذاشته گفتم اینم داره از لیمویی تقلید میکنه! (حالا دیگه همه لیمو شدن!) بعد دیدم ااا...! تو وب خودمم اومده نگو خود لیموییه!
پیوست: دفعه ی پیش که اومدم یکی از نوشته های قبلیتو بخونم دیدم زیر ۱۸ سال ممنوعه! آخه من هنوز بچه م...چشم و گوشم وا نشده هنوز!(وا...۲۰ سالته!خجالت بکش.......!!!)
واییی قالب جدیدت مبارک! این عکسه هم خیلیییی قشنگ بود! پلیس آدماشو نمی تونه پیدا کنه چه برسه به سگا! :))
خدا رو شکر من به جای افسر نگهبان نبودم!
من قبول ندارم...من اول بودم.. چرا احسان زودتر فرستاد هااان؟؟؟ چراا؟؟ نازناز جونم یه خورده سرم شلوغه.. ولی بهت سر می زنم همیشه.. الا قربون نازی صورتیم برم من...
راستی نازی حکایت این ستاره هایی که پیش بعضی از این لینکا هست چیه؟؟؟ (اونی که چونه ش رو می خارونه)
سلام
چطوری ^^^ احوال
میخواستم بگم یعنی باور کنم اون عکس کناری خودتی
اگه نیستی که هیچ ولی اگه هستی خیلی بیشتر از 17 میزنی تقریبا تو مایه های 22 / 23
سلام
لیموی جان قبول دارم ما واسه دل خودمون زندگی میکنم
ولی من واسه دل عزیز ترینم
حاظرم از زندگیم هم بگذرم
حده اقل کاری هست که واسه دل عزیز ترینم میکنم
خیلی جالب بود.
سلام داستان زیبا و خنده داری بود موفق باشی
خیلی باحال بود
آخره داستانات خیلی باحاله
فدای تو
اوا اره!خاک به سرم!یه بار رفته بودم خرید!ْدسته یه دختره یه سگ دیدم!خیللی ناز بود...نازش کردم گفتم اخی!خانوم سگتون عینه بچه خوابیده!یهو عصبانی شد و توپید به من و گفت: وای خانوم!این چه حرفیه!سگ منو با بچه مقایسه می کنید!واقعا که!سگ عزیز من از ۱۰۰ تا بچه با ارزش تره! کففف کردم به جان خودم! پناه بر خدا!
اوا راستی چند تا چیز یادم رفت بگم....اولا که اوه!یوهو! اسم من اوله اول همه است تازشم ستاره هم داره و دل همه از جمله سمیرا خانوم بسوزه(شوخی!)...دوما کلی با این اسم نیلوفرنگی که روم گذاشتی کش اومدم و کیفیدم! سوما هم این که قالب اخریه عالی بود...چرا عوض کردی!؟
سلام خوبی ممنون که اومدی انشالله زودتر پیدا میشه مخصوصا اینکه لده از خودش محافظت کنه
سلام نازنین
سلام نازنین.
این مطلب خیلی با حال بود. بی چاره افسره که چه فکرایی می کرده.
شاد و موفق باشی.
واییییییییییی
من درک میکنم
روزی که پیشی ملوس نازنازی خودم گم شده بود منم همین حالو داشتم....
واییییییییی!
منم درک میکنم. روزی که مارمولک نازنازی من دمش کنده شده بود منم همین حالو داشتم... بازم واییییییی!
کاش مام از این سگا داشتیم که دلمون براش می سوخت ...
وای می دونی من از چه سگی خوشم میاد ؟ از اینا که کوچولو هستن بعد لک های گرد سیاه روی ژوستشون داره .. ژشمالو هم نــیستن ...
وای خیلی دردناکه که اون افسر حال مادر رو نمی فهمید .
سلام ...
وای چه اسم نازی داشته سگه! تانیا :)
اصولا افسر نگهبانها همه بی ذوقن شما به دل نگیر!
موفق باشی
سلام نازنین جون بابا ای ول این وبت روز به روز توپ تر میشه
راستی نتیجه نظر سنجی را نوشتم
سلام
به به به به
آدم چه زود از لیست لینکات پاک میشه
سلام چطوری خوووبی ؟
چی کارا میکنی ؟
منم که پاک کردی
سلام عزیز
۳روزه آپ کردماااااااااااااا کجایی تو؟~~!!!!!!!
منتظرتمممممممم
باشه. ..باشه!
هدفگیرو برداشتم.....
یک مشت آدم سفیه و نادون وبلاگ من رو در حالی که یکی از سالمترین وبلاگای بلاگفا بود، فیلتر کردند ...
والا خیلی اعصابم خورده ... شما میگید من چیکار کنم؟ فعلا یه وبلاگ جدید ساختم ، تا ببینم چی پیش میاد .
http://spot.blogfa.com
اگه زحمتی نیست، اون لینکی هم که به ما دادی رو به این آدرس تغییر بده....
ممکنه نفر بعدی تو باشی ... باید هر جور شده جلوی این کارا رو گرفت.
می بینم که ه ه ه... لینک منم ستاره دار شد... ای ول... خودشم دو ستاره... ایشالله بره به سمت پنج ستاره شدن... خوبی ناناز؟؟ یه خبر ازم بیگیر.. جای دوری نمی ره
سلام نازنینم منم یه گربه داشتم که از بچگی خودم بزرگش کرده بودم یه روز جمعه وقتی خواب بودم اومد هی سراغم که باهاش بازی کنم ولی من خیلی خوابم می یومد سرش داد زدم اون ناراحت شد و رفت همیشه در بالکنو قفل می کردم آخه بلد بود خودش در اونجا رو باز کنه پدرم اول صبحی بازش کرده بود و کوچولوی من رفته بود اونجا و نشسته بود لب بالکن و بچه های همسایه بادکنک هوا کرده بودن و کوچولوی شیطون من برای گرفتن اونها آخرین پرش خودشو انجام داد ولی تنها چیزی که نصیبش شد سقوط از طبقه ۸ آپارتمان بود در خونرو زدن مامانم با وحشت گفت ستاره میو میو مرده من که باورم نشده بود از خواب پریدم و گفتم خیله خوب بابا نخواستم بخوابم بیدار شدم بی خیال شید مامان گفت ستاره به جونه خودت راست می گم من دویدم طرف بالکن و اونجا نبود صدای بچه ها رو شنیدم با ترس از بالکن خم شدم و کوچولومو غرق در خون با یه بادکنک بغلش اون پایین دیدم چشمام مثله کارتونها رفت و برگشت دیگه حالیم نبود چی کار میکنم همونطوری دویدم پایین و رفتم بغلش کردم و فقط تنها چیزی که یادم می یاد این بود اگه براش اتفاقی بیفته می کشمتون اومدم بابا ماشین و روشن کرده بود و سریع لباش تنم کردم مامان آورده بود پایین تو راه یه لحظه دیدم میو جونم سرشو چرخوند و مثله اینکه می خواد برا آخرین بار هممون رو ببینه نگاهی کرد و بعد دیدم که یه چیزی مثله بخار از بینیش اومد بیرون اونموقع نفهمیدم مرده فقط حس کردم بی حرکت شد رسیدیم درمانگاه نمی دونید چه گریه ای می کردم به پاهای دکتر افتاده بودم تو رو خدا من بدونه میو می میرم و نذار بمیره دکتر سریع معاینش کرد و با کمی مکث گفت خانم ۱۰ دقیقه ای می شه که مرده من اینو که شنیدم دیگه یادم نیست چی شد فقط وقتی چشمامو باز کردم تو اورژانس زیزه سرم بودم و کوچولوی من خیلی وقت بود که مرده بود تا یک هفته نه می تونستم غذا بخورم و نه کاری بکنم فقط گریه می کردم تا اینکه مامانی تصمیم گرفت منو بفرسته مسافرت تا کمتر جایه خالیشو تو خونه ببینم ولی با اینکه ۶ سال از این موضوع گذشته هنوز نمی تونم خاطره تلخه اونروز رو فراموش کنم . تو و نیلوفر امروز منو به تلخ ترین قسمتهای زندگیم کشوندید آپم بهم سر بزن
مدتها بود که به بلاگ اسکای دسترسی نداشتم و نمی تونستم وبلاگتو باز کنم . مطلبتم جالب بود .